جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ن
ناز
(اِ.)۱- فخر، افتخار.۲- غمزه، کرشمه.
معین
ن
نازیسم
(اِ.) اصول و عقاید حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان که آمیزهای بودهاست ...
معین
ن
نازنین
(زَ) (ص نسب.)۱- دوست داشتنی.۲- زیبا، ظریف.۳- معشوق.
معین
ن
ناری
(اِ.) جامة پوشیدنی، لباس.
معین
ن
ناظم
(ظِ) (اِفا.)۱- نظم دهنده، ترتیب دهنده.۲- به نظم آورنده، شاعر.۳- مسئول...
معین
ن
ناشی
(ص.) تازه کار، بی تجربه، ناوارد.
معین
ن
ناسگالیده
(س دِ) (ص.) نااندیشیده، بی تأمل.
معین
ن
ناظر
(ظِ) (اِفا.)۱- نظرکننده، بیننده.۲- کسی که بر کاری نظارت و رسیدگی میک...
معین
ن
ناشکیبا
(شَ) (ص فا.)۱- بی صبر، بی حوصله.۲- عاشق، دلباخته.۳- (ص.) به عجله، شتاب...
معین
ن
ناطور
(اِ.)۱- باغبان، نگهبان کشتزار.۲- نگهبان.
«
‹
13
14
15
16
17
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها