جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ن
ناشکر
(شُ) (ص.) کسی که ناخشنود است یا به وضعی اعتراض ناروا دارد.
معین
ن
ناطقه
(طِ ق) (ص.) مؤنث ناطق، نیروی نطق و بیان.
معین
ن
ناشور
(اِ.) پارچة نخی چرکتاب مانند متقال.
معین
ن
ناطق
(طِ) ۱- (اِفا.) نطق کننده، گوینده.۲- سخنران، خطیب.۳- اموال جاندار مانن...
معین
ن
ناشو
(شَ) (ص.) نشدنی، محال، غیرممکن.
معین
ن
نافث
(فِ) (اِفا.)۱- آن که به جادویی ورد میخواند و میدمد، ساحر، جادوگر.۲-...
معین
ن
ناطف
(طِ) ۱- (ص.) آن چه از مالیات که روان باشد.۲- (اِ.) نوعی حلوا، شکرینه.
معین
ن
ناشنوا
(ش نَ) (ص فا.) کر، کسی که شنوایی ندارد.
معین
ن
ناممکن
(مُ کِ) (ص.) محال، ناشدنی، نایافتنی.
معین
ن
نامجو
(ی) (ص فا.)۱- کسی که در پی آوازة، نیک است.۲- دلیر، شجاع.
«
‹
17
18
19
20
21
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها