جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ن
ناهض
(هِ) ۱- (اِفا.) برخیزنده، قایم.۲- مکان مرتفع.۳- (اِ.) گوشت بالای بازو....
معین
ن
نان خورش
(خُ رِ) (اِمر.) هر چیزی که به عنوان خورش با نان خورده شود.
معین
ن
ناپرهیزی
(پَ)(ص.) کار نسنجیده، بی احتیاطی.
معین
ن
ناوردگاه
(~.) (اِمر.) رزمگاه و میدان جنگ.
معین
ن
ناهد
(هِ) ۱- (ص.) زن برآمده پستان.۲- برخیزنده به سوی دشمن.۳- (اِ.) شیر، اسد...
معین
ن
نان خور
(خُ) (اِفا.) زن و فرزند، کسی که تحت سرپرستی میباشد.
معین
ن
ناپدید
(پَ) (ص.) پنهان، ناپیدا.
معین
ن
ناورد
(وَ)۱- نبرد، جنگ.۲- رزمگاه.
معین
ن
ناهب
(هِ) (اِفا.) غارت کننده، غنیمت گیرنده.
معین
ن
نان خواه
(خاه) (اِ.) تخمی خوش بوی و زردرنگ که گاهی روی خمیر نان پاشند.
«
‹
28
29
30
31
32
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها