جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ن
ناگاه
(ق.) بی خبر، بی موقع، ناگهان.
معین
ن
نبال
(نَ بّ) (ص.)۱- تیرساز، تیرفروش.۲- دارندة تیر.
معین
ن
نایل شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.) رسیدن، به دست آوردن.
معین
ن
ناکش
(کَ یا کِ) (اِ.) مجرایی در دیوار بنا که هوا در آن جاری باشد و رفع رطوب...
معین
ن
نباض
(نَ بّ) (ص.) نبض گیرنده، نبض شناس، پزشک.
معین
ن
نایل
(یِ) (اِفا.) یابنده، بهره مند.
معین
ن
ناکس
(کِ یا کَ) (ص.)۱- فرومایه، پست.۲- ناجوانمرد.
معین
ن
نباش
(نَ بّ) (ص.)۱- کسی که قبرها را نبش میکند.۲- کفن دزد.
معین
ن
نایره
(یِ رِ) (اِ.)۱ - آتش برافروخته.۲- فتنه، دشمنی.
معین
ن
ناکدان
(ص.) حالت مشت زنی که در اثر ضربات حریف به زمین افتد ولی تا شمردن ده ث...
«
‹
32
33
34
35
36
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها