جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ن
ناکدان
(ص.) حالت مشت زنی که در اثر ضربات حریف به زمین افتد ولی تا شمردن ده ث...
معین
ن
نباد
(نَ بّ) (ص.)۱- آن که شراب افکند.۲- نبیذ فروش، میفروش.
معین
ن
نایح
(یِ) (اِفا.) زن نوحه کننده و زاری کننده بر شوی، ج. نوح.
معین
ن
ناکح
(کِ) (اِفا.)۱- مرد زن دار.۲- زن شوهردار.
معین
ن
نباح
(نُ) (اِ.)۱- آواز شیر.۲- صدای سگ.۳- هجو، هجا.
معین
ن
نایب
(یِ) (اِفا.) جانشین. ؛~الزیاره کسی که از طرف دیگری بقعة متبرکی را ز...
معین
ن
ناکث
(کِ) (اِفا.) عهدشکن، پیمان شکن.
معین
ن
نجد
(نَ) (اِ.)۱- زمین بلند و وسیع.۲- قسمتی از خاک عربستان.
معین
ن
نتیجه
(نَ جِ) (اِ.)۱- حاصل، به دست آمده.۲- نسل، زاده.۳- سرانجام و عاقبت. ج....
معین
ن
نبوغ
(نُ) (مص ل.) تیزهوش بودن، استعداد قوی داشتن.، استعداد خُلاق استثنائی ...
«
‹
36
37
38
39
40
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها