جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ن
ناجوانمرد
(جَ مَ) (ص مر.) فاقد خصلتهای نیک و پسندیده. مق جوانمرد.
معین
ن
نابکار
(بِ) (ص.)۱- بدکردار، بدکار.۲- بی حاصل، بی فایده.
معین
ن
نا
(اِ.) (عا.) = ناه:بویِ نم، بویی که از اجناس نم گرفته به مشام میرسد.
معین
ن
ناجنس
(ج) (ص.) بدسرشت، بدذات.
معین
ن
نابود
(ص.) از بین رفته، نیست شده.
معین
ن
نئوپان
(نِ ئُ) (اِ.) تختة مصنوعی که از خاک ارة فشرده و ضایعات چوب ساخته میش...
معین
ن
ناجم
(جِ) (اِفا.)۱- سرکش، طاغی.۲- درخشنده، طلوع کننده.
معین
ن
نابهنجار
(بِ هَ) (ص.)۱- بی نظم و ترتیب.۲- ناموزون، ناهماهنگ.
معین
ن
نئون
(نِ ئُ) (اِ.) یکی از عناصری که گازی شکل است و به مقدار بسیار کم در تر...
معین
ن
ناجع
(جِ) (ص فا.)۱ - سودمند.۲- طالب چراگاه.
«
‹
2
3
4
5
6
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها