جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ن
نبق
(نَ) (اِ.) میوة درخت کنار را گویند که برگهایش را خشک کرده پس از کوبی...
معین
ن
نجم
(نَ) (اِ.) ستاره. ج. نجوم، انجم.
معین
ن
نجات
(نَ) (اِمص.)رهایی، خلاصی، رستگاری.
معین
ن
نبینه
(نَ نَ یا نِ) (اِ.) (عا.) فرزند پنجم که پس از نبیره قرار دارد.
معین
ن
نبعان
(نَ بَ) (مص ل.) بیرون آمدن آب از قعر چاه، جوشیدن آب از چشمه، نبع، نبو...
معین
ن
نخ تاب
(نَ) (ص فا.) نخ ریس.
معین
ن
نحب
(نَ) ۱- (مص ل.) نذر کردن.۲- صدا را به گریه بلند کردن.
معین
ن
نخ
(نَ) (اِ.)۱- رشته، رشتة باریک از پنبه، ابریشم و مانند آن.۲- صف.
معین
ن
نحام
(نُ) (اِ.) نوعی مرغابی سرخ، نوعی از طیور آبی است و به فارسی و به ترکی...
معین
ن
نحیف
(نَ) (ص.) لاغر، نزار.
«
‹
42
43
44
45
46
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها