جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ن
نحوی
(نَ) (ص نسب.) دانشمند علم نحو.
معین
ن
نجیع
(نَ) (ص.) صواب، درست.
معین
ن
نحوه
(نَ وِ) (اِ.) طریقه، روش.
معین
ن
نجیر
(نَ) (اِ.) آهار و سریشی که جولاهگان و کفش دوزان و صحافان بکار برند.
معین
ن
نذر
(نَ) (اِ.)۱- شرط و پیمان.۲- آن چه شخص بر خود واجب گرداند که در راه خد...
معین
ن
ندانم کاری
(نَ نَ) (حامص.) (عا.) سهل - انگاری، از روی عقل و تدبیر کار نکردن.
معین
ن
نخل بندی
(~. بَ) (حامص.) غرس و نشاندن درخت خرما.
معین
ن
نخجد
(نَ جَ) (اِ.) = نخچد. نخجز:۱- سنگی که حلاجان به کار برند.۲- ریم آهن.
معین
ن
نذالت
(نَ لَ) (اِمص.) فرومایگی، پستی.
معین
ن
ندامتگاه
(~.) (اِمر.) محلی که مجرمین در آنجا احساس ندامت و پشیمانی کنند، زندان...
«
‹
46
47
48
49
50
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها