جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ن
نظیر
(نَ) (ص.)۱- مثل، مانند. ج. نظراء.۲- شریک، انباز.
معین
ن
نظام
(نَ ظّ) (ص.) بسیار نظم دهنده، ترتیب دهنده.
معین
ن
نعلبکی
(نَ بَ) (اِ.) ظرفی کوچک و پهن و کمی گود که زیر فنجان یا استکان میگذار...
معین
ن
نظمیه
(نَ یُِ) (اِ.) گرفته شده از عربی ؛ در گذشته به ادارة انتظامی و شهربانی...
معین
ن
نظافت
(نَ فَ) (اِمص.) پاکیزگی، تمیزی.
معین
ن
نعل ریختن
(نَ. تَ) (مص ل.) کنایه از: تند و باشتاب دویدن.
معین
ن
نظم
(نَ) ۱- (مص م.) آراستن، ترتیب دادن.۲- به رشته کشیدن مروارید.۳- (اِ.) ک...
معین
ن
نظاره
(نَ ظّ رِ) (ص.) بیننده، تماشاگر.
معین
ن
نعل بند
(نَ. بَ) (ص فا.) کسی که چهارپایان را نعل کند.
معین
ن
نظریه
(نَ ظَ یِّ) (اِ.) رأی، عقیده، فکر. ج. نظریات.
«
‹
75
76
77
78
79
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها