جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هاسر
(سْ) (اِ.) واحد مسافت در ایران باستان و آن معادل یک فرسنگ بود.
معین
ه
هادی
(اِ فا.)۱- هدایت کننده. ج. هداة.۲- رسانه، هر جسمی که جریان الکتریسیته...
معین
ه
هاس
(اِ.) هراس، بیم.
معین
ه
هادوری
(اِ.) گدای دوره گردِ سِمج.
معین
ه
هالک
(لِ) (اِفا.) هلاک شونده، نیست شونده.
معین
ه
هازیدن
(دَ) (مص م.) نگریستن، مراقب بودن.
معین
ه
هادم
(دِ) (اِفا.) نابود کننده، ویران کننده.
معین
ه
هالوژن
(لُ ژِ) (اِ.) نام هر یک از چهار شبه فلزی که در ترکیب با فلزات نمک می...
معین
ه
هازل
(زِ) (اِفا.) هزل گوینده ؛ مق. جدگو. بیهوده گوی.
معین
ه
هاداران پاداران
(اِمر.) (عا.) چرند و پرند، چرت و پرت.
1
2
3
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها