جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هالتر
(تِ) (اِ.) میلهای فولادی که به دو سر آن وزنههایی نصب میکنند و ورزش...
معین
ه
هاروهور
(رُ) (ص.) (عا.) سخت گرسنه.
معین
ه
هاجر
(جِ) (اِفا.)۱- جدایی کننده.۲- فایق، فاضل بر دیگر اشیا.۳ - سخن پریشان...
معین
ه
هال
(اِ.)۱- قرار، آرامش، صبر.۲- میلههای ساخته شده از سنگ و گچ در کنارهها...
معین
ه
هارون
(ص. اِ.)۱- پیک، قاصد.۲- برادر حضرت موسی.۳- نگهبان.
معین
ه
هاج
(ص. ق.) = هاژ: درمانده، سرگشته. ؛~ و واج حیران، مبهوت.
معین
ه
هافبک
(بَ) (اِ.) هر یک از بازیکنانی که در میانة میدان جلوی دفاع (بک) پشت سر...
معین
ه
هاروت
(اِ.) نام فرشتة مغضوب خداوند که همراه فرشتة دیگر به نام ماروت در چاه ...
معین
ه
هاتک
(تِ) (اِفا.) پرده درنده، پرده در.
معین
ه
هاف هافو
(ص.) (عا.) آن که هاف هاف کند. ؛ پیر ~ پیری که دندانهای او افتاده و م...
1
2
3
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها