جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هدهد
(هُ هُ) (اِ.) شانه به سر، مرغ سلیمان.
معین
ه
هجوم
(هُ) (اِمص.) حمله، یورش.
معین
ه
هتک
(هَ تَ) (اِ) (عا.) کون، مقعد. ؛ ~ کسی پاره شدن (کن.) کونش پاره و دری...
معین
ه
هبد
(هَ بَ) (اِ.) مالهای که زمین شیار کرده را بدان هموار کنند و آن به شکل...
معین
ه
هده
(هُ دَ یا د)(ص.)۱- حق، راست و درست.۲- فایده.
معین
ه
هجوع
(هُ جُ) (مص ل.) خوابیدن.
معین
ه
هتلی
(هَ تُ) (اِ.) نام کودک هوشیار و زبر و زرنگی است که قهرمان یکی از افسان...
معین
ه
هدنگ
(هَ دَ) (اِ.) اسبی که سفید باشد.
معین
ه
هجو
(هَ) ۱- (اِمص.)بدگویی، سرزنش.۲- مذمت به شعر.۳- (اِ.) حرف یا چیز بیهوده...
معین
ه
هتل
(هُ تِ) (اِ.) مهمانخانه، ساختمانی دارای اتاقهای مبله و آمادة پذیرایی...
«
‹
8
9
10
11
12
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها