جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هبل
(هُ بَ) (اِ.) از بتهای جاهلیت در کعبه.
معین
ه
هدیر
(هَ) ۱- (مص ل.) بانگ کردن شتر در وقت مستی.۲- (اِ.) آواز کبوتر.
معین
ه
هجیر
(هَ) (اِ.) گرمای نیم روز، گرمای سخت.
معین
ه
هج کردن
(~. کَ دَ) (مص م.) راست کردن، برافراشتن.
معین
ه
هبط
(هَ) ۱- (مص م.) فرود آوردن چیزی.۲- فرود آمدن از مقام و منزلت، سقوط کرد...
معین
ه
هدی
(هَ) (اِ.) زراعتی که توسط آب باران مشروب شود؛ دیم، دیمه.
معین
ه
هجی کردن
(هِ جّ. کَ دَ) (مص م.) ؛~ کلمه حروف و حرکات و اعراب آن را جدا کردن....
معین
ه
هج
(هَ) (ص.) راست، برافراشته.
معین
ه
هبر
(هَ بَ) (اِ.) چرک و ریم، زخم.
معین
ه
هدهد
(هُ هُ) (اِ.) شانه به سر، مرغ سلیمان.
«
‹
9
10
11
12
13
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها