جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هبط
(هَ) ۱- (مص م.) فرود آوردن چیزی.۲- فرود آمدن از مقام و منزلت، سقوط کرد...
معین
ه
هدی
(هَ) (اِ.) زراعتی که توسط آب باران مشروب شود؛ دیم، دیمه.
معین
ه
هجی کردن
(هِ جّ. کَ دَ) (مص م.) ؛~ کلمه حروف و حرکات و اعراب آن را جدا کردن....
معین
ه
هج
(هَ) (ص.) راست، برافراشته.
معین
ه
هبر
(هَ بَ) (اِ.) چرک و ریم، زخم.
معین
ه
هدهد
(هُ هُ) (اِ.) شانه به سر، مرغ سلیمان.
معین
ه
هجوم
(هُ) (اِمص.) حمله، یورش.
معین
ه
هتک
(هَ تَ) (اِ) (عا.) کون، مقعد. ؛ ~ کسی پاره شدن (کن.) کونش پاره و دری...
معین
ه
هبد
(هَ بَ) (اِ.) مالهای که زمین شیار کرده را بدان هموار کنند و آن به شکل...
معین
ه
هده
(هُ دَ یا د)(ص.)۱- حق، راست و درست.۲- فایده.
«
‹
10
11
12
13
14
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها