جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هرب
(هَ رَ) (اِمص.) گریز، فرار.
معین
ه
هذلولی
(~.) (اِ.)یکی از منحنیهای مقاطع مخروطی است که سطح آن موازی با محور ا...
معین
ه
هرزآب
(هَ زِ) (اِ.) (عا.)۱- آبی که بیهوده روی زمین جاری شود.۲- فاضلاب.
معین
ه
هراکش
(هِ کَ) (اِ.) (عا.) زود کاشتن زراعت.
معین
ه
هذلول
(هُ) (ص.)۱- سبک.۲- مرد سبک.۳- اسب دراز و درشت اندام.۴- آفت، فتنه.۵- ا...
معین
ه
هرز دادن
(هَ. دَ) (عا.) (مص م.) (عا.)۱- روان کردن آب در زمینهای لم یزرع.۲- هد...
معین
ه
هراش هراش
(هَ هَ) (ص. ق.) پاره پاره، چاک چاک.
معین
ه
هذر
(هَ ذَ) ۱- (مص ل.) پریشان گفتن، سخن باطل گفتن.۲- (اِ.) سخن بیهوده.
معین
ه
هرز
(هَ) (ص.) (حامص.)۱- یاوه گویی.۲- ولگردی.
معین
ه
هراش
(هَ) (اِمص.) قی، استفراغ.
«
‹
14
15
16
17
18
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها