جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هسبند کردن
(~. کَ دَ) (مص م.) (عا.) کسی را در فشار گذاشتن و با اصرار و ابرام و خو...
معین
ه
هزبرانه
(هِ زَ نِ یا نَ) (ق.)۱- مانند شیران.۲- مانند پهلوانان و دلیران.
معین
ه
هزار و یک اسم
(هِ رُ اِ) (اِمر.) مجموعة ۱۰۰۱ نام خدای، اسما الهی.
معین
ه
هشتاد
(هَ) (اِ.) عدد اصلی مساوی هشت بار ده، پنجاه بعلاوه سی.
معین
ه
هسبند شدن
(هَ بَ. شُ دَ) (مص ل.) (عا.) مفتون و حیران کسی شدن و همة اوقات خود را ...
معین
ه
هزبر
(هِ زَ) (اِ.)۱- شیر درنده.۲- پهلوان، دلیر. ؛ ~ِ و غا دلیر میدان جنگ....
معین
ه
هزار میخ
(~.) (اِمر.) کنایه از:۱- خرقة درویشان که بخیة بسیاری بر آن زده باشند.۲...
معین
ه
هشت پا
(هَ) (اِمر.) اختاپوس.
معین
ه
هزینه
(هَ نِ) (اِ.) خرج.
معین
ه
هزاک
(هَ یا هُ) (ص.) نادان، ابله.
«
‹
21
22
23
24
25
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها