جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هزال
(هَ زّ) (ص.) بسیار شوخی کننده.
معین
ه
هریوه
(هِ وَ)۱- (ص نسب.) منسوب به هرات.۲- (اِ.) زر خالص که در هرات رایج بود....
معین
ه
هشاشه
(هَ ش) (مص ل.) شاد شدن، شادمانی.
معین
ه
هزیمت
(هَ مَ) (اِ.) شکست لشکر، پراکندگی لشکر.
معین
ه
هزاری
(هَ) (ق. کثرت) (عا.)۱- هزار بار.۲- مکرر، به دفعات بسیار.
معین
ه
هرین
(هُ) (اِ.) آواز هولناک، صدای حیوان درنده.
معین
ه
هش
(~.) (شب جم.) ساکت! خاموش!
معین
ه
هزیل
(هَ) (ص.) لاغر.
معین
ه
هزارگان
(~.) (اِ.) نوعی تنبیه و شکنجه، هزار تازیانه.
معین
ه
هریسه
(هَ سَ) (اِ.) هلیم (حلیم) غذایی تهیه شده از گوشت و گندم پخته شده و لِ...
«
‹
25
26
27
28
29
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها