جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هوتخش
(تُ) (اِ.) پیشه ور، صنعتگر.
معین
ه
هوادج
(هَ دِ) (اِ.) جِ هودج.
معین
ه
هنگامه گیر
(~.) (اِمر.) معرکه گیر.
معین
ه
هوشمند
(مَ) (ص مر.)۱- باهوش.۲- عاقل، بخرد.
معین
ه
هوبه
(بِ) شانه، دوش، کتف.
معین
ه
هوادار
(~.) (ص فا.) طرفدار، حامی.
معین
ه
هنگامه کردن
(~. کَ دَ) (مص ل.) آشوب برپا کردن، سر و صدا کردن، سر و صدا راه انداختن...
معین
ه
هوش
(اِ)۱- زیرکی، آگاهی.۲- عقل، فهم.۳- جان، روان.
معین
ه
هوبره
(بَ رِ) (اِ.) پرندهای است وحشی و حلال گوشت، بزرگتر از مرغ خانگی با گر...
معین
ه
هواخوری
(~. خُ)(حامص.)تفریح، گردش، استراحت.
«
‹
52
53
54
55
56
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها