جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هواخوری
(~. خُ)(حامص.)تفریح، گردش، استراحت.
معین
ه
هنگامه کردن
(~. کَ دَ) (مص ل.) آشوب برپا کردن، سر و صدا کردن، سر و صدا راه انداختن...
معین
ه
هویج
(هَ) (اِ.) گیاه علفی دوساله از تیرة چتریان، با ریشه راست، ساقة بی کرک ...
معین
ه
هویت
(هُ و یَّ) (اِ.) شخصیت، ذات، حقیقت چیز.
معین
ه
هوی
(هَ وا) (اِ.)۱- میل، خواهش.۲- عشق. ج. اهواء.
معین
ه
هوچی
(هُ) (ص.) حَرّاف، کسی که با پُرحرفی و جار و جنجال حَقی را باطل میگردا...
معین
ه
هوو
(هَ) (اِ.) وسنی، دو زن که یک شوهر داشته باشند.
معین
ه
هون
(~.) (اِ.) زمین کلوخ وار شیار کرده.
معین
ه
هومیوپاتی
(هُ یُ) (اِ.) = هومئوپاتی: نظامی درمانی مبتنی بر اصل «همانند، همانند ...
معین
ه
هوم
(اِ.) نام درختی شبیه به درخت گز.
«
‹
56
57
58
59
60
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها