جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هیراد
(ص.) خوش رو، خندان.
معین
ه
هیولانی
(~.) (ص.) مادی.
معین
ه
هیدروژن
(ژِ) (اِ.) گازی است بی رنگ و بو و بی طعم که از ترکیب آن با اکسیژن آب ...
معین
ه
هیولا
(هَ) (اِ.) مأخوذ از یونانی.۱- مادة اولی، اصل هر چیز.۲- در فارسی به مع...
معین
ه
هیدرولیک
(رُ) (اِ.)۱- دانشی که در مورد مایعات در حال حرکت بحث میکند.۲- دستگاه...
معین
ه
هیهات
(هَ) ۱- اسم فعل به معنی: دور است.۲- در فارسی به معنای حسرت، دریغ، دریغ...
معین
ه
هیدخ
(هَ دَ) (اِ.) اسب جوان سرکش که به سختی رام شود.
معین
ه
هیگر
(هَ گَ یا گِ) (اِ.) اسب سرخ مایل به سیاهی که یال و دم آن سیاه باشد.
معین
ه
هیناهین
(هِ هِ) (اِ.) شتاب، تعجیل.
معین
ه
هیختن
(تَ)(مص م.)برکشیدن، بیرون کشیدن شمشیر از نیام.
«
‹
62
63
64
65
›
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها