جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
پ
معین
پیزی گشاد
(گُ) (ص مر.) تنبل، کاهل، راحت طلب.
پ
معین
پیرهن چاک
(هَ) (ص مر.) کنایه از: عاشق بی پروا.
پ
معین
پیش بخاری
(بُ) (اِمر.) حفاظ مانندی که جلوی بخاری قرار میدادند تا مانع از جهیدن ...
پ
معین
پیزی
(اِ.) انتهای رودة راست که به مقعد میرسد. ؛ ~ کاری را نداشتن جرئت یا...
پ
معین
پیرند
(پِ رَ) (ص.) ضعیف، ناتوان.
پ
معین
پیش اندیش
(اَ) (ص.) محتاط، عاقل.
پ
معین
پیزه
(پِ زِ یا زَ) (اِ.) = پیزی:۱- شکم.۲- (عا.) مقعد، مخرج.
پ
معین
پیرزا
(ص مف.)۱- آن که از پدر و مادری سالخورده زاده و بدین سبب ضعیف میباشد.۲...
پ
معین
پیش افکندن
(اَ کَ دَ) (مص م.)۱- پیش انداختن.۲- پایین انداختن.
پ
معین
پیزری
(~.) (ص نسب.) سست، بی دوام.
«
‹
131
132
133
134
135
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها