جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
پ
معین
پیک
(پَ یا پِ) (اِ.) قاصد، نامه بر.
پ
معین
پیژاما
(اِ.) نک پی جامه.
پ
معین
پیچیده
(دِ) (ص مف.)۱- تابیده.۲- درنوشته.۳- نامفهوم، دیریاب.۴- دشوار، بغرنج.
پ
معین
پیچیدن
(دَ) (مص م.)۱- حلقه زدن.۲- درنوردیدن.۳- در هم کردن.
پ
معین
پیچی ئیل
(اِمر.) سال میمون، به حساب منجمان ترکستان نهمین سال از دوره اثناعشری....
پ
معین
پیکره
(پِ کَ رِ) (اِ.)۱- تصویر، نقش.۲- مجسمه، تندیس.
پ
معین
پیچک
(چَ) (اِ.)۱- گیاهی است رونده با برگهای ریز دندانه دار و گلهایی به رن...
پ
معین
پیکرنگار
(پِ کَ. نِ) (ص فا.)نقاش، صورت - ساز.
پ
معین
پیچه
(چِ) (اِ.)۱- نوعی روبند بافته شده از موی یال و دم اسب به رنگ سیاه که ز...
پ
معین
پیکرتراش
(~. تَ) (ص فا.) مجسمه ساز.
«
‹
147
148
149
150
151
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها