جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
پ
معین
پالیده
(دِ) (ص مف.) صاف شده، خالص شده.
پ
معین
پالاییده
(دِ) (ص مف.) صافی شده، تصفیه شده.
پ
معین
پالاد
( اِ.)۱- مطلق اسب.۲- اسب نوبتی، جنیبت.
پ
معین
پاشنگ
(شَ) ( اِ.)۱- خیار بزرگ.۲- هندوانه و کدو.
پ
معین
پالیدن
(دَ)۱- (مص م.) صافی کردن، تصفیه کردن.۲- جستجو کردن چیزی در خاک.۳- فرور...
پ
معین
پالاییدن
(دَ)۱- (مص م.) صافی کردن.۲- بیختن.۳- تراویدن.
پ
معین
پالا
(اِ.) نک پالاد.
پ
معین
پاشنه کش
(~. کِ) (اِمر.) اسبابی به شکل یک صفحه منحنی باریک و دراز و معمولاً دست...
پ
معین
پالکی
(لَ) (اِ.) کجاوة بی سقف.
پ
معین
پالاینده
(یَ دِ) (ص فا.) پالایشگر، تصفیه کننده.
«
‹
15
16
17
18
19
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها