جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
پ
معین
پالت
(لِ) (اِ.)۱- شستی نقاشی (تخته رنگ).۲- سکوی قابل حمل بیشتر از جنس چوب...
پ
معین
پالار
( اِ.) تیر بزرگی که در سقف خانه به کار میرود.
پ
معین
پاشویه
(یِ) (اِمر.) = پاشوره:۱- آب گرمی که نمک یا خردل را در آن حل کرده و به ...
پ
معین
پالیده
(دِ) (ص مف.) صاف شده، خالص شده.
پ
معین
پالاییده
(دِ) (ص مف.) صافی شده، تصفیه شده.
پ
معین
پالاد
( اِ.)۱- مطلق اسب.۲- اسب نوبتی، جنیبت.
پ
معین
پاشنگ
(شَ) ( اِ.)۱- خیار بزرگ.۲- هندوانه و کدو.
پ
معین
پالیدن
(دَ)۱- (مص م.) صافی کردن، تصفیه کردن.۲- جستجو کردن چیزی در خاک.۳- فرور...
پ
معین
پالاییدن
(دَ)۱- (مص م.) صافی کردن.۲- بیختن.۳- تراویدن.
پ
معین
پالا
(اِ.) نک پالاد.
«
‹
17
18
19
20
21
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها