جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
پ
معین
پادشه
(دِ شَ) (اِمر.) مخفف پادشاه، سلطان.
پ
معین
پاخورشی
(خُ رِ) وسایل لازم برای پخت خورش.
پ
معین
پاتاوی
(اِ.) نک توسرخ.
پ
معین
پا زدن
(زَ دَ) (مص ل.) زیان رسانیدن، خیانت کردن.
پ
معین
پادشاهی
(~.) ۱- (حامص.) سلطنت، ملکت.۲- ( اِ.) مملکت، قلمرو.۳- مدت سلطنت.۴- تسل...
پ
معین
پاخوردن
(خُ دَ) (مص ل.) فریب خوردن.
پ
معین
پاتال
(ص.) (عا.) پیر، ناتوان.
پ
معین
پا درمیانی
(دَ) (ص.) مجازاً: میانجیگری و واسطه شدن جهت آشتی و یا از میان بردن اخت...
پ
معین
پادشاه
(~.) (اِمر.)۱- فرمانروایی که تاج و تخت داشته باشد، ملک، سلطان.۲- حا...
پ
معین
پاخره
(خَ یا خِ رِ) ( اِ.) سکویی که کنارِ درِ خانه برای نشستن درست میکردند....
‹
1
2
3
4
5
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها