جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
پ
معین
پدید
(پَ) (ص مر.)۱- پیدا، روشن، نمایان.۲- برگزیده، مستثنی.
پ
معین
پخچ
(پَ)۱- (اِمص.) ضعیف شدن.۲- رنجور و غمگین شدن.۳- (ص.) پژمرده.۴- ناقص.
پ
معین
پختکاب
(پُ تَ) (اِمر.) جوشاندة گیاهان دارویی برای شستشوی بدن بیمار.
پ
معین
پتو
(پَ تُ) (اِ.) پرتو؛ موضعی را گویند از کوه و غیر آن که پیوسته آفتاب در ...
پ
معین
پاییز
(اِ.) یکی از فصول چهارگانة سال و آن فصل سوم سال است که از اول مهر تا ...
پ
معین
پدواز
(پَ) (اِمر.)۱- جای نشستن.۲- پاسخ، جواب، پتواز.۳- سخن، گفتگو، مطلب.
پ
معین
پخپخو
(پَ پَ خُ) نک غلغلک.
پ
معین
پخته کردن
(~. کَ دَ)(مص م.)۱ - کامل کردن.۲- آماده ساختن کسی برای انجام کاری.
پ
معین
پته
(پَ تِ) ( اِ.)۱- پروانة عبور، جواز.۲- بندی که در جویها درست کنند تا ...
پ
معین
پاییدن
(دَ) (مص م.)۱- نگاهبانی کردن.۲- مراقبت کردن.۳- دوام داشتن.۴- منتظر بود...
«
‹
37
38
39
40
41
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها