جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
پ
معین
پرندین بر
(~. بَ) (ص.) نازک اندام، لطیف بدن.
پ
معین
پرمخیده
(پَ مَ دِ) (ص مف.)۱- خودسر و نافرمان.۲- فرزند عاق شده.
پ
معین
پروراندن
(پَ وَ دَ) (مص م.)۱- پرورش دادن.۲- غذا دادن.۳- کلام را آراستن.
پ
معین
پرواز
(پَ) (اِ.)۱- پرش، پریدن.۲- تختههای باریکی که روی سقف کنار هم میچینند...
پ
معین
پرهودن
(پَ دَ) (مص ل.) نک برهودن.
پ
معین
پرندین
(پَ رَ دِ) (ص نسب.) آن چه از پرند درست کنند، هر چه از حریر سازند، پرن...
پ
معین
پرمخیدن
(پَ مَ دَ) (مص ل.) = برمخیدن: عاق شدن.
پ
معین
پروتکل
(پُ رُ تُ کُ) (اِ.) صورت جلسه مذاکرات سیاسی برای عقد قراردادهای رسمی،...
پ
معین
پرواری
(~.) (ص نسب.) گوسفند یا گاو گوشتی و فربه.
پ
معین
پرهنر
(پُ. هُ نَ) (ص مر.)۱- پرفضیلت.۲- پرفن، پرحیله.
«
‹
60
61
62
63
64
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها