جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
پ
معین
پزنده
(پَ زَ دِ) (ص فا.) آشپز، خوالگیر.
پ
معین
پس ران
(پَ) (اِفا.) = پس راننده: رانندة شتر، حاد.
پ
معین
پزغند
(پُ غَ) (اِ.) دانهای پسته مانند که مغز ندارد و به وسیلة آن پوست حیوان...
پ
معین
پس دوزی
(پَ) (حامص.) دوختن لبه لباس با دست.
پ
معین
پزشکیار
(~.)(اِمر.) کسی که در بیمارستانها و یا مطب دستورهای پزشک را برای معال...
پ
معین
پس خور
(پَ. خُ)۱- (ص فا.) کسی که بازماندة غذای دیگران را میخورد.۲- (ص مف.) ب...
پ
معین
پزشکی
(~.)۱- (حامص.) طبابت، معالجة بیماران.۲- (ص نسب.) منسوب به پزشک، طبی. ...
پ
معین
پس انداز کردن
(~. کَ دَ) (مص م.) ذخیره کردن، صرفه جویی کردن.
پ
معین
پزشک
(پِ زِ) (ص. اِ.)کسی که حرفه اش معالجه امراض است، طبیب.
پ
معین
پس انداز
(پَ اَ) (اِ.) ذخیره، اندوخته.
«
‹
72
73
74
75
76
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها