جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
چ
معین
چسکی
(چُ سَ) (ص نسب.) بسیار کوچک و حقیر و ناقابل.
چ
معین
چس
(چُ) (اِ.) بادی که از مقعد خارج میشود.
چ
معین
چشمارو
(~.) (اِمر.) نک چشم آویز.
چ
معین
چشم زهره گرفتن
(~. زَ رِ. گِ رِ تَ) (مص ل.) نگاه خیره و غضب آلود کردن به کسی.
چ
معین
چشم بندک
(~. بَ دَ) (اِمر.) بازی ای است کودکان را که در آن چشم یکی را بندند و د...
چ
معین
چسک
(چُ سَ) (اِ.) کفش چرمی سبک با کف یک لا.
چ
معین
چزک
(چِ) (اِ.) خارپشت.
چ
معین
چشم گشته
(~. گَ تِ)(ص مف.)احول، کج نظر.
چ
معین
چشم زده
(~. زَ دِ) (ص مف.) کسی که آسیبی از چشم بد به او رسیده باشد.
چ
معین
چشم بند
(~. بَ) (اِمر.) آن چه که روی چشم بندند تا جایی را نبیند.
«
‹
10
11
12
13
14
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها