جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
چ
معین
چشم داشتن
(~. تَ) (مص ل.) توقع و امید داشتن.
چ
معین
چشایی
(چِ) (اِ.) یکی از حواس پنجگانه که با آن مزة چیزها را دریابند و آلت آن ...
چ
معین
چسان
(چِ) از ادات استفهام به معنای چگونه، چه جور.
چ
معین
چشم نشین
(~. نِ) (ص فا.) کنایه از: محبوب، معشوق.
چ
معین
چشم خوردن
(~. خُ دَ) (مص ل.) چشم زخم خوردن، هدف چشم بد شدن.
چ
معین
چشانیدن
(چِ یا چَ دَ) (مص م.) کمی از خوردنی در دهان دیگری گذاشتن تا طعم و مزة ...
چ
معین
چس و فیس
(چُ سُ) (حامص.) (عا.) لاف و گزاف بیهوده.
چ
معین
چشم فسا
(~. فَ) (ص فا.) = چشم فساینده: کسی که افسون چشم زخم کند.
چ
معین
چشم خواباندن
(~. دَ) (مص ل.) نک چشم - پوشی.
چ
معین
چشاننده
(چِ یا چَ نَ دِ یا دَ) (ص فا.) کسی که مزة چیزی را به دیگری بچشاند.
«
‹
11
12
13
14
15
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها