جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
چ
معین
چشته
(چَ یاچِ تِ) (اِمر.)۱- چاشت.۲- طعمه.
چ
معین
چسبان
(~.) (ص.) بسیار تنگ، کیپ.
چ
معین
چشم نهادن
(~. نَ دَ) (مص م.) مواظب بودن، مراقب بودن.
چ
معین
چشم داشتن
(~. تَ) (مص ل.) توقع و امید داشتن.
چ
معین
چشایی
(چِ) (اِ.) یکی از حواس پنجگانه که با آن مزة چیزها را دریابند و آلت آن ...
چ
معین
چسان
(چِ) از ادات استفهام به معنای چگونه، چه جور.
چ
معین
چقر
(چَ قَ) (اِ.) شرابخانه، میخانه، میکده.
چ
معین
چغبوت
(چَ) (اِ.)۱- پنبه یا پشم و مانند آن که داخلِ تشک، لحاف، بالش کنند.۲- ب...
چ
معین
چشملان
(~.) (اِمر.) مردمک چشم. حدقه.
چ
معین
چلبی
(چَ لَ) (اِ.) خواجه، آقا، سرور.
«
‹
16
17
18
19
20
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها