جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
چ
معین
چزاندن
(چِ دَ)(مص م.) (عا.) آزردن، رنجیده - خاطر کردن.
چ
معین
چشم چرانی
(~. چَ) (حامص.) نظربازی.
چ
معین
چشم زد
(~. زَ) (اِ.)۱- مهرة سیاه و سفید که برای دفع چشم زخم به گردن کودک آویز...
چ
معین
چشم انداز
(~. اَ) (اِمر.) دورنما، منظره.
چ
معین
چست
(چُ) (ص.)۱- چالاک، چابک.۲- تند، سریع.
چ
معین
چریک
(چَ یا چِ) (اِ.) سپاهی غیرنظامی، پارتیزان.
چ
معین
چل و چو
(چِ لُ چَ یا چُ) (اِمر.) (عا.) خبر دروغ، شایعة بی اساس.
چ
معین
چغندر
(چُ غُ دَ) (اِ.) چگندر، چندر، گیاهی است از تیرة اسفنجیان دارای برگهای...
چ
معین
چشیدن
(چَ یا چِ دَ) (مص م.)۱- مزه کردن.۲- احساس کردن.
چ
معین
چل مرد
(چِ. مَ) (اِمر.) چوب گندهای که پس در بسته گذارند.
«
‹
16
17
18
19
20
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها