جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
چ
معین
چهارگامه
(~. مِ) (اِمر.) اسب تندرو، اسب رهوار.
چ
معین
چهارجوهر
(~. جَ هَ) (اِمر.) چهار ستاره از بنات النعش که آنها را نعش گویند.
چ
معین
چنگلوک
(چَ) (ص.) انسان یا حیوانی که انگشتان دست و پایش معیوب و ضعیف باشد.
چ
معین
چول
(اِ.) = چل. چر: آلت تناسل نر، نره.
چ
معین
چوبدست
(دَ) (اِمر.) عصا.
چ
معین
چهارچشمی
(~. چَ) (ص نسب.) دقت کامل، با همة حواس.
چ
معین
چهارتکبیر زدن
(~. تَ. زَ دَ) (مص ل.) ترک دنیا گفتن.
چ
معین
چنگلاهی
(چَ) (اِ.) نک غلیواج.
چ
معین
چوقی
(ص نسب.) (عا.) مجازاً لاغر و باریک، مانند چوق الف.
چ
معین
چوبدار
(ص فا.)۱- کسی که کارش خرید و فروش گوسفند است ؛ گله دار.۲- اصطلاحاً قپا...
«
‹
33
34
35
36
37
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها