جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
چ
معین
چگلی
(چِ گِ) (ص نسب.) زیباروی، منسوب به شهر چگل که زیبارویانش معروف بودند.
چ
معین
چیز فهم
(فَ) (ص مر.) دارای فهم و شعور، باسواد و تحصیل کرده، صاحب اطلاع.
چ
معین
چگل
(چِ گِ) (اِ.) گل و لای، لجن.
چ
معین
چیز
(اِ.)۱- شی ء.۲- خواسته، دارایی. ؛~ خور کردن کسی مخفیانه دارو یا خوا...
چ
معین
چگر
(چُ گُ) (اِ.) نک چگور.
چ
معین
چیرگی
(رِ) (حامص.)۱- پیروزی.۲- تسلط.
چ
معین
چگال
(چَ) (اِ. ص.)۱- سختی و به هم پیوستگی جسمی.۲- هر جسمی که ذرات آن در هم ...
چ
معین
چیره دستی
(~. دَ تِ) (حامص.) مهارت، زبردستی.
چ
معین
چکیده
(چَ دِ) (ص مف.) افشره، عصاره.
چ
معین
چیره دست
(~. دَ) (ص مر.) ماهر، زبر - دست.
«
‹
44
45
46
47
›
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها