جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
چ
معین
چخین
(چَ) (ص.) چرکین، چرک آلود.
چ
معین
چرکتاب
(چِ) (ص فا.) پارچه یا جامهای تیره رنگ که چرک و کثیفی را دیر نشان مید...
چ
معین
چرسدان
(~.) (اِمر.) رومال و روپاکی باشد که قلندران چهار گوشة آن را به هم بندن...
چ
معین
چرخ انداز
(چَ. اَ) (ص فا.) تیرانداز، کمانگیر.
چ
معین
چرانیدن
(چَ دَ) (مص م.) علف خورانیدن به حیوانات.
چ
معین
چخیده
(چِ دِ) (ص مف.)۱- کوشیده.۲- ستیزه کرده شده.۳- دم زده.
چ
معین
چرک
(چُ رَ) (اِ.) = چروک. چورک: نان.
چ
معین
چرس
(~.) (اِ.) چرخشت.
چ
معین
چرتکه
(چُ کِ) (اِ.) = چتکه: ابزاری است برای محاسبه و آن چهارچوبی است دارا...
چ
معین
چراندن
(چَ دَ) (مص م.) نک چرانیدن.
«
‹
3
4
5
6
7
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها