جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
چ
معین
چرب ترازو
(~. تَ) (ص مر.) کسی که اعمال نیکش بر اعمال بدش فزونی دارد.
چ
معین
چر
(چُ) (اِ.) = چل. چول: آلت تناسلی مرد، جل.
چ
معین
چریدن
(چَ دَ) (مص ل.) چرا کردن، علف خوردن در چراگاه.
چ
معین
چرغ
(چَ) (اِ.) پرندهای است شکاری از نوع باز و به اندازة کلاغ با رنگ خاکس...
چ
معین
چرخ زدن
(~. زَ دَ)۱- چرخیدن، گشتن.۲- آوارگی، سرگشتگی.
چ
معین
چرب
(چَ) (ص.) روغن دار، روغن آلود، روغنی.
چ
معین
چدن
(چَ دَ) (مص م.)۱- چیدن میوه و مانند آن.۲- برگزیدن و جدا کردن.
چ
معین
چرکین
(چِ) (ص نسب.) آنچه که چرک آلود و ناپاک باشد.
چ
معین
چرسی
(چَ) (ص.) آدم معتاد به چَرس.
چ
معین
چرخ ریسک
(چَ. سَ) (اِمر.) پرندهای است کوچک مانند گنجشک که به رنگهای آبی، خاکس...
«
‹
4
5
6
7
8
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها