جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کابوی
(بُ) (اِ.) گاوچران امریکایی.
ک
معین
کابوک
(اِ.) لانة مرغ، زنبیلی که در میان خانه بیآویزند تا کبوتر در آن آشیانه ...
ک
معین
کابوسک
(سَ) (اِ.) = کابوشک: خرمایی که هسته اش سخت نشود و آن از جنس خرمای پست ...
ک
معین
کابوس
(اِ.) بختک، حالت سنگینی و اختناقی که در خواب به انسان دست میدهد.
ک
معین
کابنه
(بِ نَ) (اِ.) چشم، دیده، کاینه و کایینه هم گفتهاند.
ک
معین
کابل
(بْ لْ) (اِ.)۱- رشتههای ضخیمی از سیمهای تابیده شده با روکش عایق دار...
ک
معین
کاباره
(رِ) (اِ.) میکدهای که در آن رقص و آواز و موسیقی هم هست.
ک
معین
کائوچو
(ئُ) (اِ.) شیرهای است که از تنة درخت هوآبرازیلینسیس که از گیاهان تیر...
ک
معین
کا
(اِ.) در مصر قدیم به معنای همزاد و جفت بودهاست. مانند فروهر در دین زر...
ک
معین
کئیر
(کَ) (اِ.) نک کهیر.
1
2
3
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها