جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کاردو
(اِ.)۱- مقراض بزرگی که پشم را بدان میبرند.۲- برش پشم گوسفند.۳- یک قطع...
ک
معین
کاربین
(ص فا.) کاردان، کارشناس.
ک
معین
کارگزار
(گُ) (ص فا.) عامل، مأمور.
ک
معین
کاروانکش
(کُ) (اِ.)۱ - ستارة شعری، شباهنگ.۲- زهره.
ک
معین
کارشناسی
(~.)۱- (حامص.) شناسایی کار، خبرگی.۲- (اِ.) دورة تحصیلات چهارسالة دانشگ...
ک
معین
کاردستی
(دَ) (اِمر.) کالایی که با دست یا ابزارهای سادة دستی ساخته شدهاست.
ک
معین
کاربیت
(اِ.) = کاربید:۱- ترکیب دوتایی کربن و یک فلز، کربوز.۲- جسم جامدی به ر...
ک
معین
کارگردان
(گَ) (اِ.)۱- کسی که انجام کارها را اداره میکند.۲- کسی که بازیگران را ...
ک
معین
کاروانک
(نَ) (اِ.) مرغی است شبیه به مرغابی دارای منقاری دراز و بیشتر در کنار ...
ک
معین
کارشناس
(ش) (ص فا.) دانای کار، متخصص، دارای تحصیلات در حد لیسانس.
«
‹
8
9
10
11
12
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها