جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کمانداری
(~.) (حامص.) تیراندازی.
ک
معین
کم نظیر
(کَ. نَ) (ص مر.) بی مانند، بی مثل.
ک
معین
کلیپس
(کِ) (اِ.) وسیلهای به شکل میلة خمیدة فلزی یا پلاستیکی برای نگه داشتن...
ک
معین
کلیددار
(~.) (ص فا.)۱- کسی که کلید ساختمانی (سرای، بقعة متبرک) و مؤسسهای در ...
ک
معین
کلپتره
(کَ پَ ر) (اِ.) سخنان بی معنی، یاوه و بیهوده.
ک
معین
کلوا
(کُ) (اِ.) رخنه گرفتن و وصل کردن چیزی به چیزی دیگر.
ک
معین
کمه
(کَ مَ) (مص ل.) کور شدن، نابینا شدن.
ک
معین
کمر
(کَ مَ) (اِ.)۱- میان، پشت.۲- آنچه بر میان بندند.۳- میانه و وسط کوه. ...
ک
معین
کمند
(کَ مَ) (اِ.) ریسمان و طنابی که برای اسیر کردن انسان یا حیوان به کار ب...
ک
معین
کمدین
(کُ مِ دِ یَ) (ص.) هنرپیشهای که بیشتر نقشهای کمدی بازی میکند.
«
‹
101
102
103
104
105
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها