جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کمانگیر
(کَ) (اِ.)۱- کسی که در فن تیر - اندازی با کمان ماهر باشد.۲- لقب پهلوان...
ک
معین
کمپلت
(کُ پِ لِ) (ق.) کامل، کاملاً.
ک
معین
کمربندی
(~. ~.)۱- (ص نسب.) منسوب به کمربند.۲- دارای حالتی چون کمربند.۳- (اِ.)...
ک
معین
کمانکش
(کَ کَ) (اِمر.) تیرانداز، کماندار.
ک
معین
کمپرسی
(کُ پِ رِ) (اِ.) نوعی اتومبیل بارکش که قسمت حمل بار آن به وسیله نوعی ...
ک
معین
کمربند
(~. بَ) (اِمر.)۱- تسمهای از چرم و پارچه و هر آن چه بر کمر بندند.۲- من...
ک
معین
کمپرسور
(کُ رِ سُّ) (اِ.)۱- دستگاهی است در موتور اتومبیل که گاز بنزین را پس ا...
ک
معین
کمرا
(کَ) (اِ.)۱- چهار دیواری که خوابگاه چهار پایان باشد.۲- طاق بلند، دیوا...
ک
معین
کمپرس
(کُ پْ رِ) (اِ.) تکه پارچة خیسی که روی قسمت زخم شده یا ملتهب بیمار می...
ک
معین
کمر گشودن
(~. گُ دَ) (مص ل.)= کمر - گشادن:۱- گشودن کمربند از کمر.۲- صرف نظر کرد...
«
‹
104
105
106
107
108
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها