جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کنشت
(کِ یا کُ نِ) (اِ.)۱- معبد یهودیان (خصوصاً).۲- عبادتگاه، کافران (عموم...
ک
معین
کندک
(کُ دَ) (اِ.) نان ریزریز شده، نان پاره پاره.
ک
معین
کنش
(کُ نِ) (حامص.) عمل، کردار.
ک
معین
کندوکاو
(کَ دُ) (اِمص.)۱- تفحص، تجسس.۲- سعی، کوشش.
ک
معین
کنسک
(کِ نِ) (ص.) نک کِنِس.
ک
معین
کندوله
(کُ لَ یا لِ) (اِ.) نک کندو.
ک
معین
کنسولتاسیون
(~.) (اِ.) مشاوره، شور (مخصوصاً مشاورة پزشکان دربارة مرض یک بیمار).
ک
معین
کندوری
(کُ دُ) (اِ.) نک کندوره.
ک
معین
کنسول گری
(~. گَ) (اِ.) اداره یا محل کار کنسول.
ک
معین
کندوره
(کَ رَ یا رِ) (اِ.)۱- سفره، سفرة چرمین.۲- پیش بند.
«
‹
112
113
114
115
116
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها