جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کنه
(~.) (اِ.) فتیلة چراغ، پلیته.
ک
معین
کنسرسیوم
(کُ س یُ) (اِ.) شرکتی که از چند شرکت برای منحصر کردن کالا یا بهره بر...
ک
معین
کندمند
(کَ مَ) (ص مر.) ویران، بنای خراب شده.
ک
معین
کنند
(کَ نَ) (اِ.)افزاری که چاه کنان و گل کاران با آن زمین را میکنند.
ک
معین
کنسرت
(کُ س) (اِ.) برنامه موسیقی که با ارکستر در حضور جمعی نواخته شود.
ک
معین
کندله
(کُ دُ لَ یا لِ) (ص.) گره شده و جمع شده در یک جا.
ک
معین
کنفدراسیون
(کُ فِ) (اِ.) اتحادیة چند ناحیه یا کشور که جمعاً دولتی واحد تشکیل دهن...
ک
معین
کنسانتره
(کُ رِ) (اِ.)۱- شکل غلیظ شدة بعضی از مواد.۲- مادهای که آب آن تحت فشا...
ک
معین
کندش
(کُ دِ یا کَ دُ) (اِ.) پنبة زده شده که آن را برای ریسیدن گلوله کرده با...
ک
معین
کنفت
(کِ نِ) (ص.) (عا.) شرمسار، خجل.
«
‹
113
114
115
116
117
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها