جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کهیر
(کَ) (اِ.) نوعی بیماری پوستی که در اثر حساسیت نسبت به بعضی غذاها و دار...
ک
معین
کهسار
(کُ) (اِمر.) مخفف کوهسار.
ک
معین
کنیزک
(کَ زَ) (اِمصغ.)۱- دخترک.۲- پرستار زن خرد.۳- دخترک یا زنکی که بَرده با...
ک
معین
کنوره
(کَ رِ یا رَ) (اِ.) فریبنده، فریب دهنده.
ک
معین
کهولت
(کُ لَ) (اِ.) پیری، سالخوردگی.
ک
معین
کهره
(کَ رَ یا رِ) (اِ.) بزغالة شیر مست.
ک
معین
کنیز
(کَ) (اِ.) بردة زن، خدمتکار زن.
ک
معین
کنور
(کَ یا کِ) (اِ.) مکر، فریب.
ک
معین
کهول
(کَ) ۱- (ص.) مردی که در ریش او موهای سیاه و سفید باشد.۲- عنکبوت.
ک
معین
کهربارنگ
(~. رَ) (ص مر.) هر چیز زردرنگ مانند کهربا.
«
‹
116
117
118
119
120
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها