جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کهین
(کِ) (ص تف.) کوچکترین، خردترین.
ک
معین
کهسله
(کَ سَ لِ) (ص.) نادان، احمق.
ک
معین
کنیس
(کَ) (اِ.) معبد یهود.
ک
معین
کنوز
(کُ) (اِ.) جِ کنز.
ک
معین
کهیر
(کَ) (اِ.) نوعی بیماری پوستی که در اثر حساسیت نسبت به بعضی غذاها و دار...
ک
معین
کهسار
(کُ) (اِمر.) مخفف کوهسار.
ک
معین
کنیزک
(کَ زَ) (اِمصغ.)۱- دخترک.۲- پرستار زن خرد.۳- دخترک یا زنکی که بَرده با...
ک
معین
کنوره
(کَ رِ یا رَ) (اِ.) فریبنده، فریب دهنده.
ک
معین
کهولت
(کُ لَ) (اِ.) پیری، سالخوردگی.
ک
معین
کهره
(کَ رَ یا رِ) (اِ.) بزغالة شیر مست.
«
‹
120
121
122
123
124
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها