جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کنوره
(کَ رِ یا رَ) (اِ.) فریبنده، فریب دهنده.
ک
معین
کهولت
(کُ لَ) (اِ.) پیری، سالخوردگی.
ک
معین
کهره
(کَ رَ یا رِ) (اِ.) بزغالة شیر مست.
ک
معین
کنیز
(کَ) (اِ.) بردة زن، خدمتکار زن.
ک
معین
کنور
(کَ یا کِ) (اِ.) مکر، فریب.
ک
معین
کهول
(کَ) ۱- (ص.) مردی که در ریش او موهای سیاه و سفید باشد.۲- عنکبوت.
ک
معین
کهربارنگ
(~. رَ) (ص مر.) هر چیز زردرنگ مانند کهربا.
ک
معین
کنیتکس
(کِ تِ) (اِ.) نام تجاری مادهای مرکب از پودر خاک سنگ، سیمان سفید و موا...
ک
معین
کنود
(کَ) (ص.)۱ - ناسپاس، حق ناشناس.۲- بخیل.
ک
معین
کونین
(کَ نِ) (اِ.) تثنیه کون ؛ دو عالم، این جهان و آن جهان.
«
‹
121
122
123
124
125
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها