جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کاروانسالار
(ص مر.) رییس کاروان، قافله - سالار.
ک
معین
کارسازی
(حامص.)۱- چاره جویی، مشکل - گشایی.۲- آمادگی.۳- حیله گری.
ک
معین
کاردان
(ص فا.) خردمند، کارآزموده.
ک
معین
کاربن
(بُ) (اِ.) کربن. کاغذ، کاغذی است که یک طرف آن رنگی است و آن را برای ک...
ک
معین
کازه
(زِ) (اِ.)۱- آلاچیق، کلبه.۲- صومعه.۳- خانه و منزل.
ک
معین
کارگاه
(اِمر.) محل ساختن چیزها، جای کار کردن کارگران.
ک
معین
کاروان
(اِمر.) قافله، عدهای مسافر که با هم حرکت کنند.
ک
معین
کارساز
(ص فا.) چاره جو، مشکل گشا.
ک
معین
کاردار
(ص فا.)۱- وزیر، حاکم.۲- مأمور سیاسی یک دولت در کشوری دیگر که در غیاب س...
ک
معین
کاربشول
(بَ) (ص فا.) = کاربشولنده: آن که کاری را انجام دهد، گزارندة کارها، کار...
«
‹
11
12
13
14
15
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها