جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کوک
(اِ.) بخیة درشتی که بر جامه بزنند.
ک
معین
کوپله
(~.) (اِ.) موی فرق سر، کاکل.
ک
معین
کک مک
(کَ مَ) (اِمر.) لکههای ریز قهوهای یا سیاه که روی صورت یا قسمتهای دی...
ک
معین
کژ
(کَ) (اِ.)۱- نادرست، کج.۲- ابریشم کم قیمت.
ک
معین
کپور
(کَ) (اِ.) نوعی ماهی بزرگ.
ک
معین
کوکی
(ص.) دارای کوک به عنوان وسیلة تنظیم مثل ماشین، ساعت، عروسک و...
ک
معین
کوژپشت
(پُ) (ص مر.) = گوژپشت:۱- کسی که پشتش خمیده شده باشد.۲- بدشکل، بدترکیب...
ک
معین
کوپال
(اِ.) عمود، گرز آهنین.
ک
معین
کیال
(ک یّ) (ص.) پیمانه کننده، کیلی پیماینده.
ک
معین
کک
(~.) (اِ.) = کرک: ماکیانی که از تخم کردن باز مانده و مست شده باشد.
«
‹
138
139
140
141
142
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها