جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کافور
(اِ.) مادهای است خوشبو و سفیدرنگ.
ک
معین
کاغذبازی
(~.) (اِ.) مجازاً: زیاده روی در تشریفات اداری که باعث پیچیدگی و کندی ج...
ک
معین
کاشته
(تِ) (ص مف.) زراعت شده، نشانده.
ک
معین
کاسه لیس
(~.) (ص فا.) چاپلوس، متملق.
ک
معین
کاس
(اِ.) کوس، طبل بزرگ.
ک
معین
کالبو
(ص.) سرگشته، حیران، نادان.
ک
معین
کافه گلاسه
(~. گِ س) (اِ.) شیرقهوهای که در آن بستنی ریخته و معمولاً هنگام خوردن...
ک
معین
کاغذ گلاسه
(~. گِ س) (اِمر.) کاغذ براق سفید که برای چاپ کتابهای نفیس و تصویرهای ...
ک
معین
کاشتن
(تَ) (مص م.) زراعت کردن.
ک
معین
کاسه شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.)۱- کوژ شدن، خمیده گشتن.۲- کنایه از: کوشیدن، تلاش کر...
«
‹
15
16
17
18
19
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها