جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کائوچو
(ئُ) (اِ.) شیرهای است که از تنة درخت هوآبرازیلینسیس که از گیاهان تیر...
ک
معین
کا
(اِ.) در مصر قدیم به معنای همزاد و جفت بودهاست. مانند فروهر در دین زر...
ک
معین
کئیر
(کَ) (اِ.) نک کهیر.
ک
معین
کئیب
(کَ ئِ) (ص.) غمگین.
ک
معین
کأس
(کَ) (اِ.) کاسه، پیاله. ج. کرؤس.
ک
معین
کابین بستن
(بَ تَ) (مص ل.) ازدواج کردن.
ک
معین
ک
(حر.) بیست وپنجمین حرف از الفبای فارسی برابر با عدد ۲۰ در حساب ابجد.
ک
معین
کارافتاده
(اُ دِ) (ص.)۱- با تجربه، آزموده.۲- در مشکل افتاده، گرفتار.
ک
معین
کار زدن
(زَ دَ) (مص م.) استعمال کردن، به کار بردن، استفاده کردن.
ک
معین
کاتولیک
(تُ) (اِ.) دارای مذهب کاتولیک، کسانی از پیروان مسیح که به پاپ عقیده د...
‹
1
2
3
4
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها