جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کاناز
(اِ.) = کناز: بن خوشة خرما، آن جا که به نخل چسبیده.
ک
معین
کامل
(مِ) (ص.)۱- درست، بی نقص.۲- فاضل، دانا.
ک
معین
کالی
۱- (اِفا.) محافظت کننده، نگاهبان.۲- متأخر.۳- (اِ.) بیعانه.۴- وامی که ...
ک
معین
کاکلی
(کُ) (ص نسب. اِمر.) پرندهای است از گونههای جل که در روی سر دارای چن...
ک
معین
کاپیچ
(ص فا. اِ.)۱- لفافهای که زردوزان برای قماش سازند.۲- دسته و بسته.
ک
معین
کاوی
(اِ.) دارویی که سبب سوختن و ضمناً تصلب دهانة عروق و محل بریدگی و زخم ...
ک
معین
کاهن
(هِ) (ص.)۱- روحانی مصریان باستان، بابلیان و یهودیان.۲- فال گیر، غیب گ...
ک
معین
کانا
(ص.) نادان، ابله، بی خرد.
ک
معین
کامستن
(مِ تَ) (مص م.) بر هم زدن معامله، دبه درآوردن.
ک
معین
کالک
(لَ) (اِمصغ.) نوعی خربزة کوچک.
«
‹
27
28
29
30
31
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها