جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کارآزموده
(زِ دِ) (ص مف.) باتجربه، کاردیده.
ک
معین
کاخ
(اِ.) قصر، عمارت بلند.
ک
معین
کاتابولیسم
(بُ) (اِ.) فرایندهای شیمیایی تخریبی در موجودات زنده، فروگشت. (فره).
ک
معین
کارآزمایی
(زِ) (حامص.) تجربه، آزمایش.
ک
معین
کاجی
(ق.) کاش، کاشکی.
ک
معین
کات
(اِ.) زاج، زاگ. ؛ ~ کبود زاج کبود، رنگ مس.
ک
معین
کار کردن
(کَ دَ) (مص ل.)۱- عمل کردن، به جا آوردن.۲- به کاری پرداختن.۳- تأثیر کر...
ک
معین
کاج
(اِ.) درختی است با برگهای سوزنی که چون یک دفعه نمیریزند، همیشه سبز ب...
ک
معین
کابینه
(نِ) (اِ.)۱- دفتر، اتاق کار.۲- مجموع وزیران یک دولت.
ک
معین
کاراکتر
(تِ) (اِ.)۱- شخصیت، منش.۲- هریک از اشخاص معرفی شده در یک داستان، نمای...
‹
1
2
3
4
5
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها