جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کتیرا
(کَ) (اِ.) صمغی است در مغز ساقة گون که چون در آخر بهار آن را ببرند با...
ک
معین
کتره ای
(کُ رِ) (ص.) بی خودی، الکی، بی - اساس.
ک
معین
کرس
(~.) (اِ.) موی پیچیده و پُرشکن. کُرسه و گروس هم گفته شده.
ک
معین
کرخ
(کِ رِ) (ص.) کِرِخت، بی حس، سُست.
ک
معین
کرایه نشین
(~. نِ) (اِ.) مستأجر.
ک
معین
کرامت فرمودن
(~. فَ دَ) (مص ل.) بخشیدن، عفو کردن.
ک
معین
کرزه
(کُ زِ) (اِ.) نک کرته.
ک
معین
کرجی
(کَ رَ) (اِ.) زورق، قایق کوچک.
ک
معین
کرایه
(کِ یِ) (اِ.) گرفته شده از «کراء» عربی. مزد، اجرت.
ک
معین
کرامت
(کَ مَ) (مص ل.) سخاوت، جوانمردی، بخشندگی.
«
‹
51
52
53
54
55
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها