جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کتیم
(کَ) (اِ.) مشک یا خیکی که آب از آن تراوش کند.
ک
معین
کتروم
(کُ رُ) (ص.) ناخوش، بستری.
ک
معین
کرسان
(کَ) (اِمر.) ظرفی مدور و صندوق مانند که از گل یا چوب سازند و نان و حلو...
ک
معین
کرد
(کَ یا کِ) (اِ.) = کردو:۱- شاخهای که در وقت پیراستن از درخت بریده می...
ک
معین
کرب
(کَ) (اِ.) اضطراب، وحشت، اندوه. ج. کروب.
ک
معین
کرامند
(کِ مَ) (ص مر.)۱- باقدر و قیمت.۲- بااهمیت، مهم.
ک
معین
کرس
(~.) (اِ.) موی پیچیده و پُرشکن. کُرسه و گروس هم گفته شده.
ک
معین
کرخ
(کِ رِ) (ص.) کِرِخت، بی حس، سُست.
ک
معین
کرایه نشین
(~. نِ) (اِ.) مستأجر.
ک
معین
کرامت فرمودن
(~. فَ دَ) (مص ل.) بخشیدن، عفو کردن.
«
‹
51
52
53
54
55
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها